جدول جو
جدول جو

معنی تپه سرو - جستجوی لغت در جدول جو

تپه سرو(تَپْ پَسَ)
در قسمت سفلای معبر قزلق جزو کوهستانها وییلاقهای شاه کوه و ساور. رجوع به سفرنامۀ مازندران رابینو بخش انگلیسی ص 127 و ترجمه وحید ص 169 شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(تَپْ پَ خِ)
دهی از دهستان چمچال بخش صحنۀ شهرستان کرمانشاهان است که در بیست و پنج هزارگزی باختر صحنه و چهار هزارگزی خاور شوسۀ کرمانشاه به سنقر قراردارد. دشتی سردسیر و معتدل است و 30 تن سکنه دارد. آب آن از رود خانه دینور و محصول آن غلات و برنج است. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(لَ پَ سَ)
نام دهی به تنکابن. (مازندران و استراباد رابینو ص 105 بخش انگلیسی)
لغت نامه دهخدا
(دِهْ سَرْوْ)
دهی است از دهستان کوهمره سرخی بخش مرکزی شهرستان شیراز. واقع در 5هزارگزی جنوب باختری شیراز. سکنۀ آن 125 تن. آب آن از چشمه تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(تَهْ سَ)
ته شیشه و ته مینا و ته پیاله و ته جام و ته پیمانه و ته جرعه. کنایه از شراب اندک که در ته سبو و شیشه و غیر آن بماند و این همه مقطوع الاضافت اند و به اضافت نیز آمده است. (آنندراج). بازماندۀ شراب در کوزه و سبو. (ناظم الاطباء) :
بیا ساقی ای بر تو ختم آب رو
بده ته سبوئی به این خاک شو.
ظهوری (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(تَپْ پَ رَ)
دهی از دهستان قلعه کری بخش سنقر کلیائی شهرستان کرمانشاهان است که در بیست و یکهزار و پانصد گزی خاور سنقر و کنار راه فرعی سنقر به اسدآباد واقع است کوهستانی و سردسیر است و 235 تن سکنه دارد. آب آن از قنات و چشمه است و محصول آنجا غلات و حبوبات و دیمی و کتیرا است و شغل اهالی زراعت و قالیچه و جاجیم و پلاس بافی است. راه فرعی بسنقر دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(تَپْ پَ سُ)
دهی از بخش پشت آب شهرستان زابل است که در هفتاد و چهار هزارگزی شمال بنجار و شش هزارگزی باختری راه مالرو شغالک به زابل واقع است. جلگه ای گرم و معتدل است و 205 تن سکنه دارد آب آن از رود هیرمند و محصول آن غلات و لبنیات و چرم گاو است و شغل اهالی آنجا زراعت و گله داری و گلیم و کرباس بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(یَهْ سَرْوْ)
نوعی از سرو و آنرا سرو سیاه گویند. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(تَپْ پَ)
دهی از دهستان حومه بخش تکاب است که در شهرستان مراغه و ده هزار و پانصد گزی باختری تکاب و پنج هزارگزی شمال راه ارابه رو تکاب به میرانشاه واقع است. کوهستانی و معتدل است و 217 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه و محصول آن غلات و کرچک و حبوبات است. شغل اهالی آنجا زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان گلیم بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(تَپْ پَ زَ)
دهی از بخش سنجابی شهرستان کرمانشاهان است که در هیجده هزارگزی شمال خاوری کوزران و دو هزارگزی رود خانه قره سو واقع است. سردسیر است و 90 تن سکنه دارد. آب آن از چاه و محصول آنجا غلات و حبوبات و لبنیات است. شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد و در تابستان اتومبیل میتوان برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(تَپْ پَ سَ)
دهی از دهستان میان دربند، بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان است که در سی و سه هزارگزی شمال باختری کرمانشاه از طریق سراب خشکه و دو هزارگزی احمدآباد واقع است دشتی سردسیر است و 100 تن سکنه دارد، آب آن از چاه و محصول آنجا غلات و حبوبات دیمی است و شغل اهالی زراعت است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(تَپْ پَ سَ)
دهی جزء دهستان غار است که در بخش ری شهرستان تهران و دوازده هزارگزی شمال باختری شهر ری سر راه عمومی رباط کریم به ایستگاه راه آهن واقع است. جلگه ای معتدل است و 15 تن سکنه دارد. آب آن از قنات و محصول آن غلات و صیفی و چغندر قند و شغل اهالی آنجا زراعت است. راه شوسه دارد و تپه ای قدیمی در آنجاست. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1). این ده را تپه سفید هم گویند
لغت نامه دهخدا
(تَپْ پَ عَ رَ)
دهی از دهستان شهرکی است که در بخش شیب آب زابل و هیجده هزارگزی شمال خاوری سکوهه و هیجده هزارگزی خاور شوسۀ زاهدان به زابل واقع است. جلگه ای گرم و معتدل است و 152 تن سکنه دارد. آب آن از رود هیرمند و محصول آن غلات ولبنیات است و شغل اهالی آنجا زراعت و گله داری است وراه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(تَپْ پَ لُ)
دهی از دهستان خالصۀ بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان است که در بیست و نه هزارگزی شمال باختری کرمانشاه واقع است. دشتی سردسیر است و 41 تن سکنه دارد آب آن از رود خانه رازآور ومحصول آن غلات و حبوبات دیمی و برنج و لبنیات است و شغل اهالی زراعت است و راه مالرو دارد. در فصل خشکی میتوان اتومبیل برد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(تَپْ پَ سَ)
دهی از دهستان کلباد بخش بهشهر شهرستان ساری است که در بیست و پنج هزار و پانصدگزی خاور بهشهر و یکهزار و پانصدگزی جنوب شوسۀ بهشهربگرگان واقع است. کوهستانی و جنگلی و معتدل و مرطوب است و 180 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه سار و محصول آن برنج و غلات و مرکبات و توتون و سیگار و صیفی است و شغل اهالی زراعت و صنایع دستی زنان کرباس بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ته سبو
تصویر ته سبو
ته شیشه، ته پیاله
فرهنگ لغت هوشیار
سینه خیز، خزیدن، با شکم خزیدن
فرهنگ گویش مازندرانی
از پشت سر، روستایی در ساری
فرهنگ گویش مازندرانی
آخرین برداشت از مزرعه، رودخانه و غیره، جستجو برای یافتن
فرهنگ گویش مازندرانی
کم حرارت، شعله ی کم سماور یا چراغ
فرهنگ گویش مازندرانی
خزیدن، با شکم خزیدن
فرهنگ گویش مازندرانی
نخود خودرو که تلخ مزه و غیره خوراکی است
فرهنگ گویش مازندرانی
نهری که از رود هراز آمل منشعب می شود
فرهنگ گویش مازندرانی
گونه ای از بستن روسری که به جای گره زدن از زیرچانه، از پشت
فرهنگ گویش مازندرانی
پرگو یاوه گو
فرهنگ گویش مازندرانی
قله ای به ارتفاع ۲۵۰۰ متر در کلاردشت
فرهنگ گویش مازندرانی
زشت و بدقیافه
فرهنگ گویش مازندرانی
بالا تپه، بالای بلندی، مزرعه ای در شمال بالا جاده که زمانی
فرهنگ گویش مازندرانی
از انواع سوگند، به معنی: قسم به سر تو، برآمدن آفتاب، هنگام
فرهنگ گویش مازندرانی